طلایه دار
کشک چی؟پشم چی؟ روزی مردی بالای درخت چناری رفته بود.ناگهان باد تندی وزید.مرد به وحشت افتاد و گفت:بار پروردگارا،اگر از این درخت سالم پایین بیایم تمام گوسفند هایم را نذرت می کنم.از قضا باد لحظه ای آرام شد.مرد چند شاخه پایین تر آمد و گفت:خدایا!فقط پشم گوسفند ها را می دهم. باز هم باد آرام تر شد و مرد چند شاخه دیگر پایین آمد و دید چیزی نمانده که به زمین برسد.این بار گفت:خدایا!کشک گوسفند ها را میدهم.سرانجام باد از حرکت ایستاد و مرد گفت:پشم چیه؟از درخت پایین آمد و شاد و خندان گفت:کشک چیه؟ وقتی کسی بخواهد چیزی را انکار کند و خود را کاملا از آن بی خبر نشان دهد از این مثل استفاده می کند |